مسافری در ایستگاه دنیا
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین
الهم صل علی محمد وآل محمد
در برنامه "زندگی پس از زندگی" که دیروز پخش شد،اقایی از چیزهایی که خانمش بعد از احیا شدن در بیمارستان،دیده بود تعریف میکرد.
از عشق و علاقه زیادش به خانمش تعریف میکرد و اینکه با گذشت چندین سال از مرگ همسرش هنوز در سوگ و ماتم خانمش هست و هفته ای چند بار سر مزارش میره و حتی شبهایی همونجا کنار قبرش میخوابه و...
خیلی منو به فکر فرو برد و با خودم میگفتم ای کاش این آقا هم مثل خانمش جلوه هایی از حقیقت و عشق الهی رو درک میکرد...
زلیخا که تمام عمرش از عشق یوسف میسوخت بعد رسیدنش به یوسف، پروردگار عالم بینایی و جوانی زلیخا را به او برگرداند و جلوه هایی از حقیقت عالم برای زلیخا نمایان شد.
بنظرم زلیخا در اون لحظه سراپا شرم بود...
شرمنده پروردگاری با عشق و محبت بی مرز و قید و شرط،بی نهایت...(نسبت به زلیخا وتمام بندگانش)
شرمنده پروردگاری با زیبایی وصف ناشدنی...
و...
استغفرالله ربی و اتوب الیه
یا صاحب الزمان (عج) ادرکنی...
---------
در پناه حق...
پ.ن؛
دوست داشتن و عشق به همسر،به پدر و مادر و... خیلی خوبه و خیلیم سفارش شده،منتها به جای خود!
باید درک کنیم ماهممون یکی هستیم و در مسافرتی زودگذر به سر میبریم و رسالتی داریم...
هم اینکه همسفر خوبی برای هم باشیم و هم اینکه درک کنیم عشق و علاقه و دوست داشتن و هدف واقعی ( بی حد و اندازه) فقط پروردگار نور و رحمت است!
پروردگارا از دریای علم و معرفت و درک و فهمت، از دریای لطف و رحمت و عنایت بی نهایتت نصیبمان بفرما
پ.ن؛
من کل این برنامه رو اشک ریختم...
و واقعا دوست داشتنشون و علاقه ای که بهم داشتن رو تحسین می کنم و مخالف دوست داشتن و علاقه به عزیزانمون نیستم (تا میتونیم باید به عزیزانمون محبت کنیم) ولی این سوگوار و عزادار موندن رو مغایر با حقیقت و هدف سفر زودگذر دنیایی میدونم که ما از خداییم و به خدا بازمیگردیم!
همه ما یک وجود معنوی هستیم که در کنار هم باید مسیر تکامل خودمون رو در دنیا بگذرونیم...
( واینکه شاید همسرش اینقدر تاکید داشتن که من رو بزار برم، معنی داشته باشه برای ایشون که...)