مسافری در ایستگاه دنیا
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
ساعت حدودای ۸ صبحه، از اداره راه افتادیم به سمت چند روستای دور افتاده ، به خاطر بارون شدیدی که دیشب باریده مه صبحگاهی همه جا رو گرفته ،رادیو روشنه و داره داستان پسر بچه ای رو تعریف میکنه که یه طوطی داشته و اونرو خیلی دوست داشته و بهش وابسته بوده و بقیه از این علاقه پسر بچه به طوطیش سواستفاده میکردن و اونو مجبور میکردن کارهایی رو که اونا میخوان براشون انجام بده!
بعد از وابستگی ها ما توی زندگی حرف میزنم و میگه بچها تا وقتی وابستگی براشون معنی نداره حتی اسباب بازی هایی که دوست دارند اگه خراب بشه ،بشکنه ناراحت نمیشن!
...
پ.ن؛
وابستگی به مادیات و کسانی که ماندنی نیستن رو سعی کنیم کم کنیم تا راحت و آسوده و آزاد باشیم.