پرواز...

مسافری در ایستگاه دنیا

Profile Archive Links Posts Designer

دیروز بعدظهر رفتم قبرستون و فاتحه ای دادم به مزار اقوام و آشنایان...
بهر حال نباید فراموش کنیم گذشتگانمون رو و جایگاه ابدی خودمون رو.
شبش خواب دیدم یکی از آشنایان رو که چند ماه پیش به رحمت خدا رفتند.
آدمی بود که زحمت زیادی می کشید برای اهالی روستا و کارای خوبی انجام می داد.
درخت می کاشت، راه درست می کرد، مراسمات شادی و عزا مردم رو راه مینداخت و...
دیشب خواب دیدم با پسرش تو یه اتاقم و قراره پدرش بیاد.
پسرش به من میگفت که به پدرم دلداری بده.
بعد دیدم پدرش اومد با یه سر و وضع مرتب ولی قیافش ناراحت بود و یه پیراهن مشکی تنش بود.
من داشتم بهش مثلا دلداری می دادم، میگفتم مرگ برای هممون اتفاق میفته، منم میمیرم، پسرتون و هممون یه روزی میمیریم.
بعد دیدم گفتش که هیچی بهم ندادن و چنتا برگه و یه کتاب خیلی نازک نشون داد و گفت بهم ۱۱ (یا ۱۳) دادن از ۲۱.
با شنیدن این حرف انگار به من یه شوک وارد شد وادامه داد
به مادرم ۴۳ دادن، فلانیم ۱۱ روزش رو قبول کردن!
همین جوری داشت میگفت که بشدت از خواب بیرون اومدم انگار که حق نداشت یه چیزهایی رو بگه.
بیدار شدم دیدم وقت نماز صبح شده و نمازم رو خوندم و برای اون بنده خدام دعا کردم...
پ. ن؛
ماها این دنیا و زندگی رو بیهوده می گذرونیم و خیلی الکی گرفتیم حساب و کتاب دنیا و اخرت رو.
با این دستهای خالی...
و اینکه گذشتگانمون رو از فاتحه و خیرات دریغ نکنیم که سخت محتاجن و چشمشون به دست ماست...

یا صاحب الزمان ادرکنی...
.................
در پناه حق...


#  مرگ, حسابرسی
جمعه بیست و دوم اسفند ۱۳۹۹ | 21:54 | احسان  | 
About Me

همسفر گرامی فارغ از جنسیت شما، فارغ از نقش و مسؤلیت شما، فارغ از مدرک تحصیلی و شغل و هر عنوان و لقب ظاهری و دنیایی شما،  همه ما یکی هستیم و در این عالم همسفریم.
مسافر چند روزه دنیا...
Code
شمارنده ___________ ---------------
Designed by : Black Theme